به نام خدا و سلام!
قصد دارم از این به بعد به زبون شما آدم بزرگها حرف بزنم. هرچند که سخته یه آدم صاف و زلال به زبون آدم بزرگهایی که همه وجودشون از منیت و صفات زشت انسانی پره ، صحبت کنه،ولی من این کار رو میکنم.
عکسهای جدیدترم رو ببینید. البته هنوز به عکسهای الانم نرسیدم.

اینجا از 12 به در برگشتم. خیلی خسته شده بودم.

ولی با تمام خستگیم باز هم دارم می خندم. فرق من با شما آدم بزرگها در همینه!



اینجا محل کارمه! تخت خواب خود خودم. از 2 ماهگی توش می خوابم.

شمال رفتن ، اونم تو عید چه لذتی داره...


مامانم خواست سرم رو شونه کنه که در یک اقدام غافلگیرانه، شونه رو ازش گرفتم و بعدش هم خوردم دیگه... مگه همه چی رو نباید خورد؟؟
